دوباره خاطراتمو

مرور کنم آی آدما

از کوچه ی بچّگی هام

عبور کنم آی آدما

یادم می آد

همین شبا

دیدم بابام

شال عزا رو گردنش

پیرهن سیاه کرده تنش

تو عالم بچگی گفتم بابا جون

مگه بازم محرمه

چرا دلت غرق غمه

شال عزات برا چیه؟

پیرهن سیاه برا چیه؟

بابام می گفت ای گل من بلبل من

اگه دل شیعه در همه

می بینی رو قلبت یه غمه

برا مادر محرمه

ای عزیزم هزار و چهارصد سال پیش تو مدینه

بخاطر بغض و کینه

تو کو چه ای باریک وتنگ

آدمایی با دل سنگ

تازیونه ها رو می کشن

مادر ما رو می کشن

مادر بچه سیدا رو می کشن....