وصیت نامه ی امام خامنه ای
از طرف ایشان خبر آوردند همه باید بروند. «گفتیم نمیرویم، گفتند {آقا} گفتهاند راضی
نیستم کسی آنجا بماند.» طلبهها پراکنده شدند. ابتدا تلگرامی به مشهد فرستاد تا
پدر و مادرش را از سلامتی خود باخبر کند. سپس نشست وصیتنامه نوشت و در ضمن
آن همه قرضهایی که به دوستان و کسبه محل داشت یاد کرد. وصیتنامه دو ضفحهای
را به سیدجعفر شبیری داد. او صاحب خانه بود و نگهداری آن برایش آسانتر بود. اتاق
مدرسه حجتیه امن نبود.
وصیتنامه سید علی خامنهای مرقومه لیله یکشنبه 27 شوال 1382 ق
بسمالله الرحمن الرحیم
...مهمترین وصیت من آن است که دوستان و عزیزان و سروران من، کسانی که بهترین
ساعات زندگی من با آنان و یاد آانان سپری شده است، مرا ببخشند و بحل کنند و این
وظیفه را نیز به عهده بگیرند که مرا از زیر بار حقوقالناس رها و آزاد نمایند. ممکن است
خود من نتوانم از همه کسانی که ذکر سوءشان به زبانم رفته و یا بدگوییشان را از ک
سی شنیدهام، حلالیت بطلبم. این کار مهم و ضروری را باید دوستان و رفقای من
برای من انجام دهند.
دارای مالی من در حکم هیچ است، ولی کفاف قرضهای مرا میدهد. تفصیل قروض
خود را در صفحه جداگانه یادداشت میکنم که از فروش کتب مختصر و ناچیز من ادا شود.
هر کسی هم که مدعی طلبی از من شود، هر چند اسمش در آن صفحه نباشد،
قبول کنند و ادا نمایند. آنچه در یادم هست حدود سه سال روزه گرفتم، باقی را با
کفارات آن مقروضم. این مقدار را با پنج شش سال نماز هر چه زودتر ادا و مرا از
رنج این دین الهی راحت کنند (البته یقیناً آن قدر مقروض نبودم، ولی احتیاط کردم)
مبلغی به عنوان رد مظالم بابت قروض جزئی از یاد رفته به فقرا بدهند.
از همه اعلام و مراجع و طلاب و دوست و آشنایان و اقوام و منسوبین من استحلال
شود. (این اعلام و مراجع چون آن وقتها نق و نوق علیه آقایان در جلسات زیاد بود
که چرا فلانی اقدام نکرده، فلانی چرا این حرف را زد و این مطلب را گفته است،لذا
خواستم از آقایان اعلام و مراجع حلیت طلب کنند.)
و گمان میکنم بهترین کار آن است که عین وصیت نامه مرا در مجلسی عمومی
که آشنایان من باشند، قرائت کنند. پدر و مادرم که در مرگ من از همه بیشتر
عزادار هستند به مفاد حدیث شریف «اذا بکیت علی شیء فابک علی الحسین»
، به یاد مصائب اجدادمان از من فراموش نخواهند کرد. انشاءالله تعالی.
گویا دیگر کاری ندارم. اللهم اجعل الموت اول راحتی و آخر مصیبتی و اغفرلی
و ارحمنی بحمد و آله الاطهار.
العبد علی الحسینی الخامنهای
حدود 100 تومان، مقدس زاده بزاز (مشهد)
کمتر از 30 تومان، خیاط گنگ (مشهد)
2 یا 3 تومان عرب خیاط (قم)
مطابق دفتر دین
آقاشیخ حسین بقال کوچه حجتیه (قم)، چون مرتب با او سر و کار داشتیم
نمیدانیم چقدر طلبکار هست (گویا چند تومانی).
آقای شیخ حسن صانعی (قم) 32 تومان تقریباً.
شیخ اکبر هاشمی رفسنجانی (قم)1
مطابق دفتر دین
آقای مروارید کتاب فروش (قم)
مطابق دفتر دین
آقای مصطفوی کتاب فروش (قم)
10 تومان آقای علی حجتی کرمانی شاید
5 تومان، محمدآقا نانوا نزدیک منزل (مشهد)
مقداری از قروضم در دفترچه کوچکی است که لابهلای دفترها و کاغذجات در
حجره حجتیه است و نشانه دفترچه آن است که...دعای من بدرقه کسی است
که مرا از شر این قروض لعنتی خلاص کند. طلبهایی هم دارم که ادای آن بسته
به انصاف مدیونین است.2
.................
1. بیشترین پولی را که من آن زمان مقروض بودم، به آقای هاشمی بود. چون
وضعش نسبتا خوب بود، از او می گرفتیم.
2. چون کتاب خریده بودم نمی دانستم چقدر مقروضم.
کلام نویسنده ی وبلاگ: شاید خیلیا از این متن خوششون نیاد ولی باید بگم که
آقایون، حضرت آقا دلش از دست آدمای نامرد که هم به خودشون و هم به این انقلاب نارو زدند
خونه ، شاید بعضی بسیجیایی که از بسیج فقط ریش و تسبیح رو فهمیدن( گفتم بعضیا
نه همشون) جزء کسانی باشند که با اعمال و رفتارشون ، موجب دفع کردن نسل جوون
امروزی از انقلاب و اسلام شده اند ، و بالتبع خیانت کرده اند به انقلاب و امام راحل و شهدا و
امام خامنه ای . شاید که نه حتما جزء همونا هستن . بسیجی کسی نیست که فقط
ریش بلند کرده باشه و یه تسبیح هم بگیره دستش و به جوونای مردم گیر بده . بسیجی
کسیه که تا آخرین قطره ی خون پشت اعتقادش ، پشت امامش ، پشت ولی فقیه ش بمونه و
تنها مرگ بتونه اونو از پشت ولی فقیه ش بیرون بکشه . بسیجی واقعی کسیه که گوش به
فرمان نایب امام زمان(عج) باشه چون به گفته ی عارف وارسته آیة الله حسن زاده ی آملی
" گوشتان به دهان آیة الله خامنه ای باشد که گوش ایشان به کلام حجة بن حسن است"
حالا یه سوال: آیا تو این ویژگی هایی رو که درباره ی یه بسیجی واقعی گفتم داری؟ اگه داری
که دست ما رو هم بگیر و اگه نداری پس یه یا علی بگو و این صفات رو در خودت ایجاد کن .
